امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

جان ني ني

بدون عنوان

سلام عشقم امروز پنجشنبه بيست و پنجم ديماه البته بيست وششمه الان كه ساعت يك بامداد و ماماني يكم كارداشت و انجام داد و خوابش نبرد و اومد وبت... يك هفته هست وارد ماه هفتم شدي و سرلاك و فرني هم خوب نميخوري فكر مي كنم از چيزاي شيرين زود زده ميشي. امروز سوپ هويچ و سيب زميني و برنج رو ميكس كردمو بهت دادم و خيلي خوشت اومد چند قاشق تونستي بخوري. شيرت هم كه خوب نميخوري.. دوشنبه كه بيست و دوم ديماه بود واكسن شش ماهتو برديمت بهداشت زدن. تا ساعت پنج و نيم خوب بودي ولي وقتي اومديم خونه شروع  به گريه كردن كردي خيلي اذيت شده بودي و شب باز ميترسيدم مثل اون دفعه تب كني اما خدا رو شكر  تبت  خيلي كم بود چون زرده تخم مرغ با نمك رو ...
26 دی 1393

بدون عنوان

سلام نفسم همه زندگي ام امروز شنبه بيستم ديماه شش ماه و دو روزه كه متولد شدي. عشق ماماني روز به روز داري نازترميشي و از چهارشنبه هفته گذشته كه دهم ديماه ميشه داري ميشيني و خم ميشي و پاهاتو ميگيري.خيلي خوشحالم كه داري ميشيني عزيز دلم.فعلا كه كه چهاردست وپا نميتوني بري. شيرخوردنت هم هنوز خوب نشده و روز به روز داري ضعيف ميشي و ماماني خيلي نگرانته نفسم. از همون چهارشنبه يواش يواش بهت سرلاك برنج ميدم يه ذره ميخوري و زده ميشي دو روز هم نتونستم بهت سرلاك بدم.. يعني روز سه شنبه كه عقدكنون دايي محسن بود و پنجشنبه هم كه بله برونش بود و مراسم شب چهارشنبه خونه عروس بود شما چون خونمون خيلي ساكت هست و شما خونمون آ روم هستي مهموني يا جاهاي...
20 دی 1393

بدون عنوان

سلام عشقول ماماني نفس ماماني امروز پنجشنبه يازدهم ديماه 1393 شما درست پنج ماه و بيست و يك روزه كه بدنيا اومدين و ايشااله يك هفته ديگه ميري تو ماه هفتم. چه زود بزرگ شدي ماماني  انگار ديروز بود متولد شدي... بعد سه ماه خدا رو هزار مرتبه شكر از روز دوشنبه هشتم ديماه كه خونه خاله رفته بوديم داري خوب شير ميخوري ماماني هم از بالا بهت ميده هم خودت ممييتو ميگيري و خوب ميخوري فكر مي كنم ديگه داري هوشيارتر ميشي و ممييتوميشناسي...البته بعد ظهرها يعني اوايل شب شيرت كم ميشه و شما هي گشنت ميشه و هي نق ميزني و سروصدا مي كني.فكر مي كنم سير نميشي.. بخاطر همين امروز بابايي از اداره اومد برات سرلاك برنج گرفت اولش فكر مي كردم نخوري اما ماشاال...
11 دی 1393

بدون عنوان

سلام عزيز دل ماماني امروز دوشنبه يكم ديماه سال نودوسه پنج ماه و سيزده روزه كه بدنيا اومدي. بايد بگم با رورواكت خوب تا مي كني و دوسش داري و خوب ميرونيش اما شيرخوردنت هنوز خوب خوب نشده. ديشب كه شب يلدا بود خونه خاله زهرا بوديم و شما باز شير نميخوردي و تو بغل بابايي دنبال مميي مي گشتي و همه تعجب ميكردن آخه يعني مامانيتو نميشناسي؟جيگرماماني نميدونم چرا اينطور شدي... ماماني هم از همين صحنه فيلم گرفته تا وقتي بزرگ شدي ببيني خودت كه دنبال مميي تو بغل بابايي ميگشتي الان تو خواب ناز هستي و تا صبح هي مي افتي و ماماني تا صبح تو رخت خوابت ميذاره... وقتي مهموني ميريم نظم خوابت به هم ميريزه و وقتي خونه ميريم بيدار ميشي و بازيگوشي مي كني و ...
1 دی 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد